داستان

داستان

داستان

داستان

دانلود پایه ای قوی در اصول نوشتن موسیقی


دانلود پایه ای قوی در اصول نوشتن موسیقی



پایه ای قوی در اصول نوشتن موسیقی





منبع: پایه ای قوی در اصول نوشتن موسیقی

پایه ای قوی در اصول نوشتن موسیقی






کویرل انگشتانش را چسباند. طناب ها از هوا نازک بیرون می آمدند و خود را محکم به دور هری می پیچیدند.

پاتر مانند همه از مدرسه در مورد هالووین غافلگیر می شوم ، برای همه من می دانستم که مرا دیده اید تا ببینم چه چیزی از سنگ محافظت می کند. "

"شما اجازه می دهید ترول وارد شوید؟"

"قطعا. من یک هدیه ویژه با ترول ها دارم - شما باید دیدید که من به یکی از اتاق های عقب آنجا رفتم؟ متأسفانه ، در حالی که همه افراد به جستجوی آن می پرداختند ، اسنیپ که از قبل به من مشکوک شده بود ، مستقیم به طبقه سوم رفت تا مرا راهنمایی کند - و نه تنها ترول من نتوانست تو را به اعدام برساند ، بلکه آن سگ سه سره نبود. حتی می توانید پای اسنایپ را به درستی نیش بزنید.

پاتر گفت: "اکنون ، بیصدا صبر کنید. من باید این آینه جالب را بررسی کنم. "

فقط در آن زمان بود که هری فهمید چه چیزی در پشت کویرل ایستاده است. این آینه آتی بود.

کویر با صدای زمزمه ای گفت: "این آینه کلید یافتن سنگ است." به Trumb Dumbledore اعتماد کنید تا چیزی شبیه به این باشد ... اما او در لندن است ... من تا زمان بازگشت او خیلی دور خواهم شد. ... "

تنها کاری که هری می توانست فکر کند این بود که Quirrell صحبت کند و جلوی تمرکز او بر روی آینه را بگیرد.

"من تو و اسنیپ را در جنگل دیدم."

دانلود برنامه آموزشی تئوری تونال موسیقی


دانلود برنامه آموزشی تئوری تونال موسیقی



برنامه آموزشی تئوری تونال موسیقی





منبع: برنامه آموزشی تئوری تونال موسیقی

برنامه آموزشی تئوری تونال موسیقی



به درب دیگری رسیده بودند.

"خوب؟" هری زمزمه کرد.

"ادامه دادن."

هری آن را باز کرد.

بوی منزجر کننده سوراخ بینی آنها را پر کرده بود و باعث می شد هر دو لباس خود را روی بینی خود بکشند. دیدند که چشمانشان روی زمین صاف و جلوی آنها مسطح است ، ترولی حتی بزرگتر از آنکه با آن دست و پنجه نرم کردند ، با یک تکه خون آلود روی سرش ، سرد بود.

"خوشحالم که نیازی به مبارزه با آن نداریم" ، هری هنگام بلند شدن با دقت روی یکی از پاهای بزرگ خود زمزمه کرد. "بیا ، من نمی توانم نفس بکشم."

او درب بعدی را باز کرد ، و هر دو به سختی جرات می کردند به آنچه در ادامه می آید نگاه کنند - اما در اینجا هیچ چیز بسیار ترسناکی وجود ندارد ، فقط یک میز با هفت بطری با شکل متفاوت که روی آن در یک خط ایستاده اند.

هری گفت: "اسنیپ". "چی کار باید بکنیم؟"

آنها از آستانه بالا رفتند و بلافاصله آتش در پشت درهای آنها آتش گرفت. این هم آتش معمولی نبود ، بنفش بود در همان لحظه ، شعله های آتش سیاه در در ورودی منتهی به سمت جلو شلیک شد. به دام افتادند.

"ببین!" هرمیون یک تکه کاغذ که در کنار بطری ها قرار داشت ، دست گرفت. هری به بالای شانه نگاه کرد تا آن را بخواند: