هری با پوزخند گفت: "حداقل کاری که می توانستم بکنم ، دبی". "فقط قول دهید هرگز سعی نکنید و دوباره زندگی خود را نجات دهید."
صورت زشت قهوه ای جن ، ناگهان در یک لبخند پهن و دندان پراکنده شد.
دبی گفت: "من فقط یک سؤال دارم ،" گفت: هری در حالی که دبی جوراب هری را با دست تکان داد ، جوراب هری را کشید. "شما به من گفتید که این همه ربطی به او ندارد -که -نه-نباید-نامزد شود ، به یاد دارید؟ خوب -"
داب با چشمانش گسترده تر شد ، گفت: "این یک سرنخ بود ، آقا. "سرنخی به شما می داد. "پروردگار تاریک ، قبل از تغییر نام خود ، می توانست آزادانه نامگذاری شود ، می بینید؟"
هری ضعیف گفت: "درست ،" "خوب ، من بهتر است بروم. یک جشن است و دوست من هرمیون باید تا الان بیدار باشد. ... "
دبی سلاح های خود را دور وسط هری انداخت و او را در آغوش گرفت.
وی گفت: "هری پاتر بسیار فراتر از آنچه دبی می دانست!" "وداع ، هری پاتر!"
و با یک صدای بلند صدای بلند ، دبی ناپدید شد.
آموزش پیانو و قطعه شمالی
هری در چندین جشن هاگوارتز بوده است ، اما هیچ وقت کاملاً مثل این نبود. همه در لباس خواب خود بودند و این جشن تمام شب ادامه داشت. هری نمی دانست که آیا بهترین بیتی که هرمیون به سمت او دوید ، فریاد زد: "شما آن را حل کردید! حل کردی! چیز جزیی ، یا چهارصد امتیاز او و ران برای گریفیندور که جام دوم را برای سال دوم در اختیار دارد ، یا استاد مک گونگال ایستاد تا به آنها بگوید همه امتحانات به عنوان یک آموزشگاه لغو شده است ("اوه ، نه!" ، یا دمبلدور اعلام کرد که ، متأسفانه ، پروفسور لاکهارت با توجه به اینکه وی نیاز به رفتن دارد و خاطره خود را برگردانده ، سال دیگر قادر به بازگشت نخواهد بود. تعداد معدودی از معلمان به تشویق این خبر خوش آمدند.
ران گفت: "شرم ، خود را در تهیه شیرینی مربا یاری دهید. "او شروع به رشد روی من کرد."
او گفت: "شما اکنون بروید ،" با عصبانیت به آقای مالفوی اشاره کرد. "شما نباید به هری پاتر دست بزنید. شما اکنون بروید. "
لوسیوس مالفوی چاره ای نداشت. با یک نگاه خیره کننده آخر به جفت آنها ، روپوش خود را به دور خود چرخاند و از دید عجله کرد.
"هری پاتر دوبی را آزاد کرد!" گفت: وروجک خجالتی ، با چشم به هری ، از نزدیکترین پنجره منعکس شده در چشمان شبیه مدار او ، به هری نگاه کرد. "هری پاتر دبی را آزاد کرد!"